چکیده ای از زندگینامه شهید حسین فتحی پور به روایت سولدوز خبر
چکیده ای از زندگینامه شهید حسین فتحی پور به روایت سولدوز خبر
فردای آنروز قیام بزرگ چهارم خرداد سولدوز در حال شکل گیری بود. دسته ها و گروههای مردمی از نقاط مختلف سولدوز در جلوی اداره ارشاد نقده تجمع نموده بودند. در آنجا اجازه سخنرانی به پروفسور پرویز محمدی داده نشد و از سوی دیگر با بی تدبیری مسئولین بسیجیان شلاق بدست و نیروی ضد شورش نیروی انتظامی و گارد ویژه با حمله به مردم خشم مردم را برانگیختند. آنروز پدر شهید حسین فتحی پور در نزدیکی آن محل مشغول کار بود که با شنیدن صدای انفجار به آنجا می رود و در آن حین حسین را می بیند که جلوتر از همه بر بلندی سکویی ایستاده و در میان آن همه سنگ و گاز اشک آوری که وی در مسیر آن قرار داشت ملت را با حرکات دست به جلو فرا خوانده و به استقامت در ادامه راه تشویق می نماید. پدر با دیدن این صحنه، پیش حسین رفته و او را به عقب می کشد. حسین در آنحال همانند سابق تبسمی در صورتش نقش می بندد که هیچگاه از ذهن پدر پاک نخواهد شد. سیل عظیم جمعیت روانه فرمانداری نقده می شوند و در نقاطی از مسیر حسین با آن روحیه جوانمردی خود منجی سربازانی که بدستور مافوقهای خود سد راه ملت شده بودند، می شود. سرانجام تمامی دسته های عظیم مردم به جلوی فرمانداری می رسند. ناگهان دژخیمان رژیم آپارتایدی ایران شروع به شلیک گلوله به سمت مردم بی دفاع می کنند و حسین با اصابت گلوله ای به قلب وی بهمراه تنی چند از جوانان رشید آذربایجان به مرحله رفیع شهادت دست می یابند. دوستان حسین با دیدن این صحنه از خود بی خود شده و گریان شروع به پرتاب سنگ بسمت جلادین و قاتلین بی رحم دوستشان می کنند. در جلوی دبیرستان دخترانه 17 شهریور برادر بزرگ شهید دوستان زنده یاد را در آنحال مشاهده می کند و در جواب اینکه حسین کجاست؟ موضوع را از برادرش مخفی می کنند. شب می شود ولی بازهم خبری از حسین عزیز نیست. برادران مرحوم به هرکجا که به فکرشان خطور می کرد سر زدند اما کماکان هیچگونه توفیقی حاصل نگشت. تا اینکه با عموی ایشان تماس می گیرند و موضوع را به خانواده محترم فتحی پور اطلاع می دهند. آشنایان با خبردار شدن از موضوع شهادت حسین در جلوی درب منزل ایشان جمع می شوند. زمانیکه برادران شهید در جستجوی برادر ناپدید شده خود به بیمارستان می روند، پدر بزرگ و دوستان حسین را بی قرار و مضطرب در آنجا می بینند. دوستان شهید اینبار خطاب به برادر بزرگ وی می گویند که حسین دستش تیر خورده و الان در منزل می باشد. در آن حین مادر شهید به بیمارستان می آید و عمو و برادر بزرگ شهید به سردخانه برای شناسایی حسین در بین کشته شدگان آنروز به درون می روند و مأمورین مانع از ورود آنها می شوند. با این وجود برادر شهید توانست به داخل رفته و اجساد را ببیند که بازهم خبری از حسین نبود. شخصی در آن لحظه به آنان خبر می آورد که احتمالاً حسین در بین زخمی ها به ارومیه و یا مهاباد انتقال داده شده است. خانواده ایشان با شنیدن این خبر و نبودن پیکر حسین در سردخانه خوشحال می شوند.
پدر پس از جدایی از پسرش در جلوی اداره ارشاد در بیرون شهر مشغول کار و بی خبر از کل قضایا بود. بمحض رسیدن خبر به پدر ایشان فوراً پی به موضوع برده و برای پیدا کردن فرزند دلبند خود به بیرون می رود. صبح فردای آنروز با عموی شهید تماس گرفته و خواستند تا خانواده ایشان به قبرستان بیایند. امام جمعه نقده حاج آقا حیدری زاد نماز میت شهدا را خوانده و در سکوت کامل و مظلومیت تمام آنان را به دل خاک سولدوز سپردند. امام جمعه در آنجا آلوچه هایی را که از جیب حسین در آورده بودند و نام خدا و پنج تن آل عبا «الله ، محمد ، علی ،فاطمه ، حسن ، حسین» با دستان مقدس آن شهید بزرگوار بر روی آنان حک شده بود را تحویل عموی شهید داد و جالب اینکه آن میوه ها با گذشت بیش از یک ماه نیز خشکیده و پلاسیده نشده بودند. در روز اول مجلس ترحیم آن شهید والامقام در حسنیه علی اصغر نقده در همسایگی منزل ایشان برگزار شد. و مردم عزادار سولدوز جامه سیاه به تن کرده و بصورت دسته جمعی بسمت مجالس ترحیم شهدا در حرکت بودند، زمانیکه به نزدیکی حسینیه علی اصغر می رسند گارد ویژه از ورود مردم به داخل حسینیه ممانعت بعمل می آورد. در این بین تعدادی از جوانان که قرآن در دست داشتند، آنها را بالای سر برده و همگی در آن مکان به عزاداری پرداختنه و شعارهای «آذربایجان باشین ساغ اولسون» و «آذربایجان شهیدلرین موبارک» را سر دادند. و آنان درست در جایی تجمع نموده بودند که در روزهای گذشته جوانترین شهید آذربایجان در آنجا به آزادی خواهان ملحق شد و امروز حسین عزیز به لقاء الله پیوسته است. روحش شاد ، یادش گرامی و راهش پاینده باد.
0 Comments:
Post a Comment
<< Home